به چشـمايـي که هر شـب اســيـر انـتـظاره
به اون بنـفشـه هايـي که مخصــوص بـهاره
به اون مهي که تـنـهاستـ مـال شـبـاي تـاره
يه شب خدابه من گفت تو رو واسـم مـيـاره
تـو رو آورد و کـردي بـه چـشــم مـن اشـاره
چه کـم بـود عمـر اين فصل مـن و تـو ونـظـاره
دنيـا کوچيک بـود امـا تــو گـم شـدي دوبـاره